این روزها¤¤¤¤
اگر خون هم گریه کنی¤¤¤¤
عمق همدردی دیگران با تو¤¤¤¤
یک کلمه است¤¤¤¤
آخـــــــــــی¤¤¤¤
ببین خدایے با دل م چه کردی
این کارا رو با دل دیگه کردی؟
مثہ دل من دلی رو سوزوندی؟
لباس غم به هیچ دل ے پوشو ندی؟
هیچکے مثہ من نازت و خریده؟
هیچکے با رویای تو پر کشیده؟
میشہ بگی چند تا دل و شکستی؟
میشہ بگی تو چند تا دل نشستی؟
دین و مرام و اعتقادت اینہ؟
دوست دارم عاشقتم همینہ؟
دروغ بود هر چے که به من میگفتی؟
همین بود اون وفایے که میگفتی؟
شاید خدا نکرده عاشق شدے؟
عاشق یک دلب ر دیگه شدے؟
برو ولے اینو یادت بمونہ
تو قول دای بے وفای دیوونہ
من نیستم مانند تو، مثل خودم هم نیستم
تو زخمی صدها غمی، من زخمی غم نیستم
با یادگاری از تبر، از سمت جنگ آمدی گفتم
چه آمد بر سرت؟ گفتی که مَحرم نیستم
مجذوب پروازم ولی، دستم به جایی بند نیست
حالا قضاوت کن خودت، من بیگناهم! نیستم
با یک تلنگر میشود، از هم فروپاشی مرا
نگذار سر بر شانهام، آنقدر محکم نیستم
خواندی غزلهای مرا، گفتی که خیلی عاشقم
اما نمیدانم خودم، هم عاشقم هم نیستم
همیشه نمیشه زد به بی خیالی و گفت: تنها اومدم، تنها میرم... یه وقت هائی دل واماندت یه نفــــــــــــــــــــــــــر رو میخواد نه برای یه ساعت، یا یه روز بلکه برای یه عمـــر
همیشــــه تــــو دلــــتگفتــــی : این مگه با چند نفر دوسته که همیشه آنلاینه ؟ یک جمله همیشه یادت باشه: همیشــــه آنــلـایــن تـــریـــن هــــاتنهـــاتــریـنـنـد .
از تنها بودنم راضی نیستم ؛ اما …. خوشحالم که با خیلی ها نیستم
غم و غصه اش قد يك دنيا می شه
ميره يك گوشه پنهون می شينه
اونجا رو مثل يه زندون می بينه
غم تنهايی اسيرت می كنه
تا بخوای بجنبی پيرت می كنه
وقتی كه تنها می شم اشك تو چشام پر می زنه
غم میاد يواش يواش خونه ی دل در می زنه
ياد اون شب ها می افتم زير مهتاب بهار
توی جنگل لب چشمه، می نشستيم، من و يار
غم تنهايی اسيرت می كنه
تا بخوای بجنبی پيرت می كنه
می گن اين دنيا ديگه مثل قديما نمی شه
دل اين آدما زشته، ديگه زيبا نمی شه
اون بالا باز داره زاغه ابرا رو چوب می زنه
اشك اين ابرا زياد ولی دريا نمی شه
غم تنهايی اسيرت می كنه
تا بخوای بجنبی پيرت می كنه//.
در جهان غصه کوتاهی دیوار مخور
حسرت کاخ رفیق و زر بسیار مخور
گردش چرخ نگردد به مراد دل کس
غم بی مهری آن مردم بی عار مخور
راحله دیگه نتونست جلوی افسون چشمهای باربد طاقت بیاره و گفت
باشه عزیزم ، من به خاطر تو از خونه فرار میکنم ، تا بهت ثابت بشه از هیچ کاری برای زنده نگهداشتن عشقمون دریغ نمیکنم . من این سد رو میشکنم و عشقمونو از پشتش آزاد میکنم ... باربد حالا باید چی کار کنم ؟
برق خوشحالی در چشمان باربد نشست
عشق لذتی مثبت است که موضوع آن زیبایی است ، همچنین احساسی عمیق، علاقهای لطیف و یا جاذبهای شدید است که محدودیتی در موجودات و مفاهیم ندارد و میتواند در حوزههایی غیر قابل تصور ظهور کند.
عشق و احساس شدید دوست داشتن میتواند بسیار متنوع باشد و میتواند علایق بسیاری را شامل شود.
در بعضی از مواقع، عشق بیش از حد به چیزی میتواند شکلی تند و غیر عادی به خود بگیرد که گاه زیان آور و خطرناک است و گاه احساس شادی و خوشبختی میشود. اما در کل عشق باور و احساسی عمیق و لطیف است که با حس صلحدوستی و انسانیت در تطابق است. عشق نوعی احساس عمیق و عاطفه در مورد دیگران یا جذابیت بی انتها برای دیگران است. در واقع عشق را میتوان یک احساس ژرف و غیر قابل توصیف دانست که فرد آنرا دریک رابطه دوطرفه با دیگری تقسیم میکند. با این وجود کلمه «عشق» در شرایط مختلف معانی مختلفی را بازگو میکند: علاوه بر عشق رومانتیک که ملغمهای از احساسات و میل جنسی است، انواع دیگر عشق مانند عشق افلاطونی ، عشق مذهبی ، عشق به خانواده را میتوان متصورشد و درواقع این کلمه را میتوان در مورد هرچیز دوست داشتنی و فرح بخش مانندفعالیتهای مختلف و انواع غذا به کار برد.
عشق به هنر يكی از جلوههای عشق است.( بوسه اثر گوستاو کلیمت)
فهرست مندرجات
*. ۱ ریشهٔ واژه
*. ۲ بررسی معنی
*. ۳ انواع عشق
*. ۴ دیدگاههای علمی
*. ۵ منشا شیمیایی
*. ۶ دیدگاههای فرهنگی
*. ۷ دیدگاههای مذهبی
*. ۷.۱ اسلام
*. ۷.۲ مسیحیت
*. ۸ مباحث مربوط به تعریف عشق
انواع عشق
*. عشق حیرانی - اصطلاح حیرانی (Agape) توسط مسیحیان اولیه (و به خصوص یونانیان، ریشه این کلمه یونانی است) برای اشاره به پذیرش بی قید و شرط و دوست داشتن یک فرد اطلاق شدهاست. این نوع از عشق
هر شکایت از زبان یک نی است امتحانات شما وقتش کی است؟! امتحان گفتی زبانم لال شد یک تریلی هندوانه بار شد! کاش سوزن هم شبیه میخ بود امتحان یک قصه در تاریخ بود کاش می شد بنده رازی می شدم عاشق درس ریاضی می شدم کاش توی خانه مان فانوس بود همکلاس بنده جالینوس بود! من همیشه یاد توپ و تیله ام کشته موی سر گالیله ام کشته سقراط های فلسفه می شوم از تنبلی اخر خفه. کشته افسانه و اسطوره ام کشته انگور سبز و غوره ام کشته هر صفحه ای از فارسی شعر فردوسی و رنج سال سی بس که می خوانی حساب و هندسه نمره هایت می شود پنجاه و سه من خودم مثل ارسطو بوده ام عشق اواز پرستو بوده ام اطلاعاتم اگر کافی نبود معذرت!تقصیر جغرافی نبود! مثنوی با سوژه درسی بگو درس من صبحانه و ناهار و شام ! ((پس سخن باید کوتاه کرد والسلام))
...