...غم وغصم بی شماره...
...اونیکه تنها ترین...
... حتی سایه ام نداره...
...این منم که خوبیامو...
...کسی هرگز نشناخته...
...اونکه در راه رفاقت...
...همه هستی شو باخته...
...هر رفیق راهی با من...
...دوسه روزی همسفر بود......ادعای هر رفاقت...
... واسه من چه زودگذربود...
...هر کی بازمزمه عشق...
... دو سه روزی عاشقم شد...
... عشق اون باعث زجر...
...همه دقایقم شد...
...اونکه عاشق بود عمری...
... ز جدا شدن می ترسید...
...همه هراس وترسش...
... به دروغش نمی ارزید...
... چه اثرازاین صداقت...
... چه ثمرازاین نجا بت...
... وقتی قد سرسوزن...
... به وفا نکردیم عادت
هر چقدر از این شعر خوشتون اومدبگید
چون مال خودمه
هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم
با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم
اندوه من انبوه تر از دامن الوند
باشکوه تر از کوه دماوند غرورم
يک عمر پريشاني دل بسته به مويي است
تنها سر مويي ز سر موي تو دورم
اي عشق به شوق تو گذر مي کنم از خويش
تو قاف قرار من و من عين عبورم
بگذار به بالاي بلند تو ببالم
کز تيره ي نيلوفرم و تشنه ي نورم
ღ♥ღ
عشق ، در واقع عذاب است، ولی محروم بودن از عشق مرگ است یادمان باشد سر سجاده عشق؛ جز برای دل محبوب دعایی نکنیم یادمان باشد اگر خاطر مان تنها ماند طلب عشق ز هر بی سرو پایی نکنیم
؛؛سرد است و من تنهام؛؛
چـه جمـلـه ای !
پــــُر از کـلیـشه …
پـــُـر از تـهـوع …
جـای ِ گـرمی نـشستـه ای و می خـوانـی :
” ســرد اسـت “…
یـخ نمـی کنـی …
حـس نـمی کنـی …
کـه مـن بـرای ِ نـوشتـن ِ همیـن دو کلمـه
چـه سرمایـی را گـذرانـدم
لیلی!!!و مجنون به اینا میگن
هر شکایت از زبان یک نی است امتحانات شما وقتش کی است؟! امتحان گفتی زبانم لال شد یک تریلی هندوانه بار شد! کاش سوزن هم شبیه میخ بود امتحان یک قصه در تاریخ بود کاش می شد بنده رازی می شدم عاشق درس ریاضی می شدم کاش توی خانه مان فانوس بود همکلاس بنده جالینوس بود! من همیشه یاد توپ و تیله ام کشته موی سر گالیله ام کشته سقراط های فلسفه می شوم از تنبلی اخر خفه. کشته افسانه و اسطوره ام کشته انگور سبز و غوره ام کشته هر صفحه ای از فارسی شعر فردوسی و رنج سال سی بس که می خوانی حساب و هندسه نمره هایت می شود پنجاه و سه من خودم مثل ارسطو بوده ام عشق اواز پرستو بوده ام اطلاعاتم اگر کافی نبود معذرت!تقصیر جغرافی نبود! مثنوی با سوژه درسی بگو درس من صبحانه و ناهار و شام ! ((پس سخن باید کوتاه کرد والسلام))
رنگ چشات...
برای باور صدات باور اون رنگ چشات
تموم لحظه هام کمه توی دلم کوه غمه
دوست دارم یه عالمه
بیادتان مى آورم تا همیشه بدانید که زیباترین منش آدمى، محبت اوست پس؛ محبت کنید چه به دوست، چه به دشمن! که دوست را بزرگ کند و دشمن را دوست.
تا میتوانی به همه محبت کن
و هرگز از محبت کردن دریغ مکن
شاید کسی باشد در این دنیا
که جانش وابسته است ، به محبت تو .
اگر می خواهی کسی را نابود کنی او را به خواب بفرست خواه ابدی باشد خواه لحظه ای او نابود خواهد شد.
آیزاک نیو
.نظر یادت نره دوستان عزیز.
تا حالادقت کردی خدا با اینکه میتونه مچمو نو بگیره...دستمونو میگیره...!!!؟؟؟
همیشه عاشق کسی شو که قلبش بزرگ باشه که واسه جاشدن تو قلبش مجبور نباشی خودتو کوچیک کنی.
خداحافظ همین حالا ، همین حالا که من تنـــــهام
خداحافظ به شرطی که بفهمی ، تر شده چشمام
خداحافظ کمی غمگیـــن بــه یاد اون همه تردید
بـــــه یاد آسمونی کـــــه منـــو از چشم تو می دید
اگه گفتم خداحافظ نه اینکه رفتنت سـاده است
نه اینکه میشـــه باور کـــرد دوباره آخـــر جاده است
خداحافظ واســـه اینکـــه نبندی دلبـــه رویــاها
بدونــی بی تـــو و بـــا تـــــو همینه رســم این دنیـا
خداحافظ ... خداحافظ ... همین حالا !
خداحافظ ...
حالاغریبه تو قلبته دوست داشتنش
آخرحرفته!پس ببین آخرش یه روزی
به پای عشق جدیدت میسوزی هیچ
کسی مثه من عاشق نبود¿هیچ کسی
مثل من لایقت نبود جونمو واسه تو
گذاشتم جوونیمو،زیرپاهات گذاشتم
ببین!چه ساده تو میری یو برگ
خاموش منو دیدی یو تو همونی
هستی که بریدی عشق قشنگ منو تو
ندیدی من حقته باتو نباشم پس
منم بایکی دیگه باشم بسوزی ازاین
که یه روزی دستام توی دستات نباشن
یاد خاطرت میفتم دیوونه میشمو از پا
میفتم یاد روزی که باهم بودیم یاد
روزی که کنارم بودی خاطرش تو
قلبمه اسمت هنوز تو حرفمه دیگه
نمیگم که بمونی باید بریو پیشم نمونی
دیگه خستم از روزای دور برو از جلو
چشمام دور بمون یاد یادگاریت میفتم
یاد دوست دارمات میفتم من فقط
عاشق بودم تو ندیدی عشقمو من
می مردم از عشق تو.تونخواستی پس.برو.دیگه نمی خوامت ببینمت
تورو
منو با خنده صدا كن
مثل گنجشكی كه زي برفا جا مونده همه دلتنگيم پيش تو جا مونده
يه نفر اينجاس كه تورو دوس دارهنوز توی چهار فصل دلش برف ميباره هنوز
يه نفر منتظره تو بهارش باشي تا كنارت باشه تو كنارش باشي
يخ زدن دستاي من زل زدن به رد پات
شاخ هام خشكيدن،ريشه هام از دردم شونه هام ميلرزن،استخونام سردن
رد چشمامو نگا كن دستامو بگير تودستات
يخ اين دستارو واكن خنده هات سبزه ی عيدن
خنده هاتو دوس دارم منو با خنده صدا كن
كی بهار رو دوس نداره عزيزم خودت ميدونی
فصل ،فصلی كه تو باشی چهار فصل من بهاره
دوستت دارم!
و چشمانت راز آتش است و عشقت پیروزی آدمی ست و آغوشت اندک جایی برای زیستن,اندک جایی برای مردن,مرگم باد اگر دمی کوتاه آیم,از تکرار این پیش پا افتاده ترین سخن که ”دوستت دارم”Uچطور؟؟؟
سایه ام امشب زتنهایی
مراهمراه نیست گردراین خلوت بمیرم
هیچکس آگاه نیست من در این دنیا
به جز سایه ندارم همدمی این رفیق
نیمه راهم{گاهی هست و گاهی نیست*¿*